پروژه توسعه فضا‌های خدمات زائر و ساماندهی نمای میدان قبله حرم مطهر رضوی افتتاح شد اولویت ماموریت‌های آستان قدس رضوی، حرم مطهر رضوی و خدمت به زائر است تهیه ۱۰۶ هزار دست لباس گرم در پویش ملی «هبه» برای کمک به مردم مظلوم لبنان گشاده دست باش | توصیه‌های ائمه اطهار (ع) درباره پرداخت بدهی فراخوان ثبت‌نام حج تمتع تا دو روز آتی| هزینه هنوز مشخص نیست تولیت آستان قدس رضوی: جوانان نخبه، بزرگ‌ترین فرصت و ثروت کشور هستند اهدای ۱۲ النگوی طلا به جبهه مقاومت از سوی مادر یک شهید آماده‌سازی ۱۰ هزار بسته معیشتی و فرهنگی ویژه مردم غیور و مقاوم لبنان اعلام فراخوان انتخاب قاری و مؤذن در حرم امام‌رضا(ع) از دختران نوجوان قرآنی در حرم امام‌رضا(ع) تقدیر شد تولیت آستان قدس رضوی: بیانیه مجمع موسوم به محققین و مدرسین در رسمیت شناختن اسرائیل مایه تأسف است مولوی عبدالحمید: ما باید در کنار هم شهید شویم + فیلم علیرضا بیات رئیس سازمان حج و زیارت شد اعلام ویژه‌برنامه‌های حرم امام‌رضا (ع) به مناسبت روز دانش‌آموز (۱۳ آبان ۱۴۰۳) حمایت دختران نوجوان هنرمند مشهدی از فلسطین در حرم امام‌رضا(ع) شرط اول و آخر خداشناسی بررسی آثار معادباوری بر سبک زندگی | ایمان قلبی به زندگی پس از مرگ تولد یک بچه شیر کاش قدر مشهدی بودن را بدانیم! درباره پرده «توپ بندی» حرم امام رضا (ع) و هنرمند نقاش آن
سرخط خبرها

ارثیه باشکوه بی بی

  • کد خبر: ۱۶۷۱۰۱
  • ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۳
ارثیه باشکوه بی بی
بی بی یک کمد بزرگ داشت پر از چادر‌های پرنقش و نگار. آن کمد کالبدی داشت که با نقش و نگارچادر‌های بی بی، جان گرفته بود.

بی بی گوهر، شاید اولین زنی بود که در نسل خودش شناسنامه داشت. به واسطه حضور دایی اش در ثبت احوال؛ اتفاقا با خط خوشی هم اطلاعاتش را نوشته بودند. متولد یک هزار و سیصد خورشیدی.

بی بی یک کمد بزرگ داشت پر از چادر‌های پرنقش و نگار. آن کمد کالبدی داشت که با نقش و نگارچادر‌های بی بی، جان گرفته بود؛ و من همیشه دلم می‌خواست برای هر سناریو خاله بازی ام با چادری جدید روی صحنه بروم! اما سنم به این حرف‌ها قد نمی‌داد.

بی بی همیشه چادر می‌پوشید و رویش را محکم می‌گرفت و نیازی به اضافات گل گلی زنانه امروزی نداشت. همیشه روسری سفید می‌پوشید و عیدها، چون سید بود سبز، ولی همان را هم نامحرم نمی‌دید. اتفاقا من هم در عکس‌های کودکی ام همانم. منتها با ادا و اطوار مصنوعی.

اما بی بی واقعی بود. ما می‌دانستیم او هرگز قیچی به گیس‌های بافته اش نزده بود و در خلوتش جلو آینه شانه شان می‌کشید و یواشکی ابرو تمیز می‌کرد. این تمام یواشکی‌های زنی بود که در شصت وهفت سالگی داغ دار شوهر شد و بعد سعی کرد ادای مرد‌ها را دربیاورد، اما نتوانست. بی بی وقتی که بعد از صد سال مرد، یک ارثیه باشکوه داشت که به هر نوه دختری که یازده نفر بودیم، دست کم دو سه تایی رسید. بله چادرهایش.

اما یک چادر مشکی با گل‌های ریز بابونه سفید داشت که چشم همه مان دنبالش بود. بی بی فقط روز‌های عید، عروسی نوه هایش و حرم امام رضا (ع) آن را سر می‌کرد.

حتی کربلا را با چادر یک دست مشکی رفت. وقتی می‌پرسیدیم چرا؟ می‌گفت: من همیشه برای جدم عزا دارم و هنوز آن چادرش بوی عطر تربت خورده را می‌دهد.

آن شب که همه سوگوار رفتنش بودیم و تمام چادر‌های او همچون خزانه داری ناعادل دست من افتاده بود (چون بی بی با ما زندگی می‌کرد و دختر‌ها حق انتخاب را داده بودند به من) همان چادر امام رضایی اش را برداشتم و باقی را سپردم به نوه بزرگ‌تر و با همان اشک خشک کردم و رفتم.

هنوز به مشهد نرسیده به خوابم آمد، همچون همیشه با بغض از حرم می‌گفت، اما برخلاف همیشه که شخصیت قاطع و مدیری داشت و امر و نهی می‌کرد، با ادبیاتی از جنس نیاز و دلتنگی می‌خواست به حرم بروم.

از بجنورد به مشهد که رسیدیم همان مشکی گل بابونه‌ای اش را پوشیدم، ولی نه به زیبایی خودش و رفتم، نه مثل شتابی که او همیشه داشت؛ و همانجایی که طبق عادت دست کم نود ساله، به نماز می‌نشست رو به روضه منوره نشستم.

انگار خودم نبودم، زنی صد ساله بودم که همه راه را برایش باز می‌کنند.

به خانه که برگشتم پاکت حاجتی که در طلبش بودم برایم پست شده بود؛ تای کاغذش درست مثل خط اتو‌های چادر بی بی تازه بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->